جوک های پـَـــ نــه پـَــــ سري دوم 90
داشتم قران میخوندم گفتم بسم الله رحمان رحیم دوستم پرسید بسم الله؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ صدقه الله و علیو عظیم پـَـــ نــه پـَـــ
گوشی خونمون زنگ خورده گوشی رو برداشتم دیدم با مامانم کار دارن. گوشی رو دادم به مامانم میگه با من کار دارن؟؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ دوست دخترمه می خواد حالتو بپرسه بعد با من حرف بزنه
به رفیقم میگم : شب عروسیت ارکستر هم میاری ؟ میگه : پـَـــ نــه پـَـــ دامبول سلطنه رو دعوت میکنم برامون بشکن بزنه
سگم مرده بود دوستم گفت حالا تو باغتون دفنش میکنید؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میبرمش بهشت زهرا براش ختم میگیرم
دوستم 3 ساعت داشت حرف میزد مغزم خورد شد گفتم محمد من دیگه برم . گفت از دستم سیر شدی به این زودی؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ پیاز شدم دارم میرم میدون تره بار خودمو بذارم برای فروش
دشویی داشتم مثه برق دوییدم برم خونه خالم .زنگ زدم گفتم زود درو باز کن خاله میگه امیر تویی گفتم پـَـــ نــه پـَـــ هاج زنبور عسلم تو بی بی سی اعلام کردن مامانم امده اینجا درو باز کن تا دوباره گمش نکردم
داشتم فکرمیکردم یه جمله پـَـــ نــه پـَـــ ایی بسازم به صورت داداشم زل زدم داداشم پرسید موقعیت پـَـــ نــه پـَـــ میخوای؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ انقدر خوشگلی نمیتونم از صورتت چشم بردارم